من و روزام
من و روزام

من و روزام

نوستالژی

امروز رفته بودم بیرون متوجه این شدم که بعضی از جوونا و نوجوونا مشکی پوشیدن ،یاد محرمای اون دوره بخیر همه ی دغدغه هاموون تو طول این 10 شب این بود که چی بپوشیم برای رفتن به هیات .یادش بخیر نوجوونی،هر کدوممون توی بخش مردونه یه کیسی داشتیم .خلاصه دور هم حلقه می زدیم تو بخش زنونه و بر می زدیم پسرا رو بعد که چراغا خامووش می شد،می زدیم زیر گریه بلند .انگار مسابقه بود .اون موقع ها دسته راه می افتاد توی خیابونا و ما هم تو طو ل این راهپیمایی چشم از کیس هاموون بر نمی داشتیم .عشق نوجونی یادت بخیر .این قاعده ی محرمای دوره ی ما بود همه مون مال دهه ی شصت بودیم ..........

نظرات 3 + ارسال نظر
عرفان دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 08:05 http://dastforosh.blogsky.com

چقدر صادقانه فلسفه عزاداری بعضی از هم نسلی هامون رو نوشتی دوست من.

خواهش می کنم به قول خودت 50000 تومن می شه

عرفان دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 08:06 http://dastforosh.blogsky.com

راستی شما وقتی برای من کامنت می ذارید ادرستون بد می افته و نمی شه با اون ادرس به وبلاگتون سر زد.

عرفان شنبه 2 دی 1391 ساعت 19:14 http://dastforosh.blogsky.com

من کی اینقدر گرون حساب کردم. یه صفر اضافه گذاشتی.

مهم نفس عمله آقا......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد