انگشت های سرنوشت روی کیبرد مثل پاهای یه هشت پا این ور و اون ور می شد برق چشماش روی مانیتور منعکس می شد .داشت توی صفحه ی ورلد یه صفحه جدید می نوشت .نوشت تموم شد ،رفت روی دکمه  یادداشت جدید کپی پیست کردو عنوان گذاشت و بعدشم زد اینتر و خروج از سیستم و پاشد رفت .رفتم نشستم ،زدم وبلاگشو ،یه یادداشت جدید گذاشته بود"کی خسته است تو نظرات اعلام آمادگی کنه ،  می خوام یه لیست بگیرم برا سرریزا مثل اینکه آمار شاکیا رفته بالا ."  بی معطلی نظر گذاشتم

{من شاکیم.حوصله ی حکمت حکمت رو هم ندارم واستا دنیا من می خوام پیاده شم،}شمام نظر بدین شاید دری به تخته ایی خورد.

نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه آشنا چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 12:24 http://www.apotheosc.blogsky.com

من که عمری درگیر این حکمت هام و به جایی نرسیدم

منم میخوام پیاده شم
حیف شد که مرگ هنوز به من گیر نداده

بعد 3 سال به روزم پیشم بیا

یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد