ترس هامان ....

راننده پیچید ولی من هنوز دوست داشتم جاده رو ادامه بدم تا ته ،دوست داشتم یک راست برم تا ته ....عجب مقاومتی داره این اینرسی ،چه قدر آدم زورش میاد بپیچه سمت راست ولی راننده انگار مجبور بود و ما هم مجبورتر از او بودیم باید می پیجیدیم راست ،مسئولیت هامان،حس بقای مان ،ترس از دست دادن هایمان آنجا بودباید می رفتیم سراغش .....این قصه ی من و اینرسی جاری لحظه هام......

کلمه های این روزای من

این روزا دارم به معنای واقعی واژه ها فکر می کنم ،عجب عمقی دارن این واژه ها . یه چندتایی رو نوشتم بد نیست :



از خود گذشتگی یعنی از خود عبور کردن یعنی بر خود  چیره شدن (همون اصطلاح نیچه )ولی ماها میگیم یعنی از حقوق خود گذشتن .


صبر یعنی ادامه دادن ،ادامه دادن و ادامه دادن ....نه اینکه منتظر معجزه با شی .


انتظار یعنی منتظر زمان ماندن اما با پایان مثبت و گر نه فقط یک توهمه ...


شعور یعنی احساس داشتن از ریشه شَعَرَ میاد یعنی ربات نبودن یعنی حس کردن روح جهان ...



change

این روزها تنها تغییر زندگیم شده وضع هوا ،یک روز سردتر ،یک روز گرم تر ......