همین ما را بس.

اون دفعه زلزله اومده بود ،مهندس زنگ زد ببینه حالم خوبه اتفاق خاصی نیفتاده ؟

دلم می خواست از تو بپرسم ،بپرسم اونا خوبن ؟خودش چی حالش خوبه اتفاق خاصی براش نیفتاده؟؟؟؟

اونجا فهمیدم که .......

گفتم واسه یکی رفتم کیسشو پیدا کردم ،کیس اونو که دیدم ،با خودم گفتم ،تو این جوری نیستی ،هیچی که نیستی ،پاک که هستی ،

اونجا فهمیدم که ......

یه نفر تازگیا بهم از عشق واینا اینا گفت ،دیدم پازل های دلم فقط با دوست دارم های تو  کامل میشود .دیدم دلم می خواهد بکارت انگشتانم را برای شانه کردن موهای فقط تو حفظ کنم ،دیدم من باید از عشق زنانه زنانه ام پاسداری کنم ،من تمااااام این مرزها را سرباز گذاشته ام،من، من ،.....

همه ی اینا رو که کنار هم می ذارم .

اونجا بود که فهمیدم زن شده ام .

همرنگ جماعت رسوا شده .

من این روزها در این سگدونی ،حالم بد می شود از این هایی که با یک حرف زود عوض می شوند ،حالم بد می شود از این هایی که زود سگ می شوند ،انسان نماهای سگ ....

حالم بد می شود از این هایی که چه راحت پست می شوند ،رنگ عوض می کنند ،استراتژی عوض می کنند ،حالم بد می شود از این جماعت مریض .....

گاهی فکر می کنم ای منم که پست شده ام که همه را مثل خودم می بینم .

گاهی حتی سگ بودن هم لیاقت می خواهد ،سگ شرافت دارد ،نوعی همنوع دوستی دارد.جماعتی هستند که حتی حیوان هم نیستند .....

جایی خواند.

نوشته بود : "ما نسلی بودیم که حرف هایمان را نگفتیم ،تایپ کردیم "


چقدر به دلم نشست.ما نسل تنهایی بودیم ما دهه شستی ها ،همه ی بحران ها ی عاطفی ،اقتصادی ،مملکتی ،خانوادگی ،اجتماعی و ....با ما همراه بود .عجب نسلی بودیم ما .قبول دارین ؟