منو نمی شه حدس زد با این غرور لعنتی .....

این روز ها  کسی از عاشقانه هایش برایم می گوید ،از من می گوید ،از چشمهایم ،از طنازی ،از حرفهایی که مرا حالی به حالی کند،من فقط ناز می کنم .


لعنت به غرور تو که تنها حرفی که به من زدی یک سوال بود "تو کدوم آموزشگاه تدریس می کنی ؟"

اما من باز می خوانمت .

عیب یا از غرور من است یا از غرور تو .....

غرور یا افتخار ؟

همه ی اینا با هم بودن کار سختیه ،تو بخوای معلم باشی ،بخوای زن باشی و بخوای همه ی اینا رو به بچه  هات بفهمونی ،زن بودنو ،تازه گاهی باید به همکاراتم یاد بدی ،گاهی لازمه به بزرگتر هاتم یاد بدی ،و اگه توی این همه گم نشی شاهکاره ،می زنه وسط همه ی اینا لوس بازی های مدیر مجتمع ،جوابش فقط یه چیزه ،"چشم" و بعدشم دوباره کار خودتو بکنی یعنی عملا...جای خالی... به  هر چی مدیر مجتمعه ،بعد بخوای زیر آبیایی رو که دشمنات زدن جمع کنی ، این وسط درسم بخونی پوستت کنده است ،بعد اون وسط مسطا بحث عاطفی هم وسط بکشه و تو برای بهتر شدنش باید توی تمام دغدغه هات بری براش کادو بخری توی همون 10 دقیقه ی وقت مرده ازاین کادویی به اون کادویی ....بعد میزنه وسط این همه دغدغه یکی باتمام چشماش بهت می گه نیاز به کمک داره تو نمی تونی نبینی ،حالاباید این کارو بکنی ،گاهی فکر می کنم عجب کوهی شدم از پس همه ی اینا تا حالا بر اومدم .جا نزدم ،یه عطر واسه خودم می خرم .....

عبورم را می بینم .

بزرگ شدم ، خوشحالم ،آنقدر بزرگ که حالا دیگر از پس تمام دغدغه هایم بر می آیم .از تمام ترس هایم عبور کردهام .حالا برایم معنی دارد من رکود نکردم .منــــــ منــــــــ منِِِِِِِِ ِ پیشرو .