استاد اومد سر کلاس منم که همیشه ردیف اول می شینم ،یه نگاه کرد هیچی نگفت ،باز دوباره نگاه کرد هیچی نگفت ،دفعه دیگه انگار طاقتش نیامد گفت:خانم فلانی دیشب نخوابیدی ؟گفتم :آره خوابیدم . گفت ولی خواب آلو به نظر می رسی .گفتم نه خوبم .دکتر خووب فهمیده بود .منم که آخر تظاهر .....
دلم می خواست بگم دکتر من 2 ساااااله که دیگه خواب برام معنی نداره ،دلم می خواست بگم دکتر من 2 ساله که به این خوابای نیمه کاره عادت کردم ،دلم می خواست بپرسم دکتر شما معنی بی خوابیای یک زن رو می دونین ؟دلم می خواسن بپرسم دکتر شما مردا هم بی خوابی به سرتون می زنه اصلا ؟؟؟دلم می خواست بپرسم شما ها اصلا بی تابم می شین که نتونین بخوابین ؟دلم می خواست بهم بگه که یک مرد هم می دونه بی تابی چیه ،می دونه بی خوابی یعنی چی،می خواستم بهم بگه اونم حال تورو داره.......
دارم به این فکر می کنم چه به سر ما اومده ؟چرا دیگه نمی شه به کسی اعتماد کرد؟چرا مفهوم وجدان تخریب شده ؟دارم با این فکر می کنم چرا این همه آدما عوض شدن ؟چرا این جوری شدن ؟ به این فکر می کنم که چرا جامعه این قدر مریضه ؟دارم به این فکر می کنم که چرا خیانت این قدر فاحشه بین ماها ؟چرا جامعه این قدر به سمت روابط جنسی سوق داده شده ؟چه بلای سرمون اومده که دیگه حتی دکترای (منظورم جامعه پزشکی نیست ها اینایی که phd دارنو میگم)روشن فکرموون هم قابل اعتماد نیستن ؟چرا یه دکتر 40 و خوردی ساله باید تو فکر دوستی با یه دختر 25 ساله اونم از بین دانشجو هاش اونم با چه آبروریزی باشه ؟ما چه مون شده ؟اینا از کجا نشات می گیره ؟