من و پدرم

گاهی ،بعضی چیزها آزارت می دهد ،ویروسی وجدانت را سخت فلج می کند ،که آری ازدست دادنی در راه است وحشت این از دست دادن  به عقب نشینی نهیب می زندت نه اشتباه نکن من با کسی جنگی ندارم ،فقط برای حقوق طبیعی ام سگ دو می زنم . همین کاش پدرم این را می فهمید و با بقیه بخت تیره ی من کنار می آمدو حرمت ها را نگه می داشت .................

من سکوت کرده ام به عظمت تمام این بیست و چند سال فقط سکوت کردم حتی یک کلمه هم با او سخن نگفتم کاش او معنی سکوت را می فهمید.

چگونه می شود به کسی که می رود این سان صبور،سنگین ،سرگردان ، فرمان ایست داد و با اجازه ی فروغ به او گفت صبر کن زمستان تمام شد فصل فصل دیگرگونیست.


نظرات 1 + ارسال نظر
somebody جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 23:19 http://i-exist-yet.persianblog.ir

az roo noghtechin bechin ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد