همین ما را بس.

اون دفعه زلزله اومده بود ،مهندس زنگ زد ببینه حالم خوبه اتفاق خاصی نیفتاده ؟

دلم می خواست از تو بپرسم ،بپرسم اونا خوبن ؟خودش چی حالش خوبه اتفاق خاصی براش نیفتاده؟؟؟؟

اونجا فهمیدم که .......

گفتم واسه یکی رفتم کیسشو پیدا کردم ،کیس اونو که دیدم ،با خودم گفتم ،تو این جوری نیستی ،هیچی که نیستی ،پاک که هستی ،

اونجا فهمیدم که ......

یه نفر تازگیا بهم از عشق واینا اینا گفت ،دیدم پازل های دلم فقط با دوست دارم های تو  کامل میشود .دیدم دلم می خواهد بکارت انگشتانم را برای شانه کردن موهای فقط تو حفظ کنم ،دیدم من باید از عشق زنانه زنانه ام پاسداری کنم ،من تمااااام این مرزها را سرباز گذاشته ام،من، من ،.....

همه ی اینا رو که کنار هم می ذارم .

اونجا بود که فهمیدم زن شده ام .

نظرات 3 + ارسال نظر
عرفان چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 07:58 http://dastforosh.blogsky.com

سوت سوتک پنج‌شنبه 2 خرداد 1392 ساعت 20:47 http://sootsotak.blogsky.com

آقای عرفان این یعنی چی ؟

عرفان دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 08:37 http://dastforosh.blogsky.com/

این یعنی نگاه با کمی گیجی. یعنی حرف داری بگی اما نمیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد