گاهی دلم برای زن بودن می سوزد .....
زن بودن آن هم در میان مردانی پر از دروغ و توحش.........
زن بودن میان مردمانی که که هر آن کابوس خیانتشان آرامی جاری بودن را از تو می گیرد
و تاسف بار تر اینکه زن باشی آن هم در میان زن های مردی ،آنقدر که نتوانی اشک های دلتنگی های زن بودنت را بی ترس برایشان جاری کنی.
دیگر حتی رد شدن های مکرر هم مرا بر هم نخواهد زد. وقتی به اکسیر خویشتن عاشقی رویین تن شدم .
وحی با من نجوا می کند که دیگر حتی سیمرغ هم ،راز اکسیرت رابرای رستم گونه های جنگ جو بازگو نخواهد کرد .
آری و من به عروج رسیدم و رسالتم را آغاز کردم.