مرا به زوزه ی توحش این انسان نماها چه کار؟؟؟؟؟

دلم برای توحش آدمها این روزها می سوزد مگر این غم نان تا چه حد عذاب آور است که این چنین تنتان دیگر یارای همنوع دوستی ندارد ؟؟؟؟

دلم برای کتابهایی که خواندی و هیچ ترتیب اثر نداشت می سوزد مگر این غرور چند ساله بود که این چنین باد به غب غب دادن های من می دانمت تمامی ندارد ؟؟؟؟

وقت کن، نگاه کن،برای ادعایت دلیل منطقی بیاور ،تو معدن ضعف شخصیتی را چه به تقابل ؟؟؟؟؟


برو برای خودت ایمان گدایی کن ......

نظرات 3 + ارسال نظر
عرفان سه‌شنبه 4 تیر 1392 ساعت 17:50 http://dastforosh.blogsky.com

سلام کمی صریح باشم اذیت نمی شی؟ ببین چرا خودت رو از این جامعه و مملکت خراب شده جدا می بینی و از بالا و باژستی روشنفکرانه به مردم و دنیای اطرافت نگاه می کنی. چرا فکر می کنی منتزع از دور و برت هستی و با بقیه فرق می کنی؟
پرسیده بودی چرا وارد این عرصه شدم؟ ببین من از کف جامعه دقیقا از کفِ کف جامعه برخواستم و هزار و یک عامل هلم داد تا رسیدم به جایگاهی که الان درش هستم. البته نمی خوام بگم همچین جایگاه یونیکی هم هست اما بد هم نیست. حالا چرا اگه کاری از دستم بر بیاد برای این جامعه خراب شده و مردم گاها احمقش انجام ندم. احساس کردم در این حوزه می تونم خدمتی به خودم و جامعه ام انجام بدهم. نتیجه اش هم بد نشد. نمی خوام چون پیروز نشدم به عالم و آدم فحش بدم. این نتیجه غیر منتظره نبود که هیچ برای اون هزینه و وقتی که گذاشتم خوب هم بود.
اما اینم بگم که مردم هنوز غریزی رفتار می کنن. هنوز شام و ناهار دادن جواب می ده. هنوز زن و خوشگل بودن جواب می ده. برای مردمی که من بینشون زندگی می کنم طایفه و چهره و شکم و زیر شکم بر تحصیلات ترجیح داره. حتی اگه بین صد تا رقیب به لحاظ سواد برتر باشی.
اما همه اینا باعث نمی شه پشتمو بهشون کنم. همینه دیگه چیکارش می شه کرد.

اینا توجیه دوست من ،اگه کمی بی پرده و بدون معذرت می خوام خر کردن خودت به این ماجرا نگاه کنی می بینی که این وارد عرصه شدن نوعی کمک به این جنایت هاست به نظر من شما برو به فکر هموون جذابیتت بین دانشجوهات باش
و اینکه وقتی میبینی توی جمعی کسی مثل تو نیست حتی یه ذره حتما جدایی نه بالاتر .

یادداشت های روزمرگی شنبه 15 تیر 1392 ساعت 12:35

باز کجا غیبت زد دختر؟

هستم اما نا محسوس

Mehdi سه‌شنبه 18 تیر 1392 ساعت 18:59 http://30-salegi.blogsky.com

اینو دوست داشتم.....این پست چهارمیه که میخونم از اینجا ، اینجایی که کاملا تصادفی اومدم توش...تصادفی که اصلا بهش اعتقاد ندارم...

چون هیچ چیز تصادفی نیست...

اما بهرحال این پست رو خوشم اومد...مرسی

باشه مرسی این پست تلفیقی از شعرای فروغم هست شاید واسه اینه که خوشت اومده اما مرسی که اومدی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد