دغدغه ی جامعه ...

به خاطر یه خود شیرینی در محضر یکی از اساتید محترم ما یه بعدازظهری زدیم بیروون توی خط واحد نشسته بودم که دم یه گل فروشی یه ماشین عرووس بوود که هنوز کارش تمام نشده بوود ،هیچی چشم مارو گرفت .نگاش کردم ،یهو به خودم آمدم گفتم ای بابا منم چه چیزایی برام مهمه.یه آن شنیدم خانمای پشت سرم هم دارن راجع به هموون ماشین عروسه اظهار التفات می فرمودن اونم چه التفاتی ،به خود گفتم ای بابا ما خانوما هم چه چیزایی براموون مهمه.نگامو که بر گردوندم دیدم دوتا آقا هم اوون جلو دارن درباره ی همیین مبحث مهم و فلسفی صحبت می کنن ،دیگه شدید تو آمپاس رفتم حالا دیگه چی بگم والا؟؟؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
یادداشت های روزمرگی سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 23:01

منظورت رو از این پست متوجه نشدم ... می ترسم باز یه چیزی بگم سوء تفاهم پیش بیاد.

هر برداشتی داری بگو .

عرفان چهارشنبه 6 شهریور 1392 ساعت 08:32 http://dastforosh.blogsky.com

خب دختر خانوم ها ماشین عروس که می بینن فوری یه سناریو توی ذهنشون خلق می شه. ماشین عروس دوس داری؟!

چرا اوون 2 تا آفای جلوی واحد نشستنو نمی گی !؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد