بچه که بودم زنی رو میشناختم که اصلا یه طور عجیبی بود برام ،البته هنووزم هست اما الان کمرنگ تر شده نقشش تو روزای من ،موجودی که با یک سنگ هیچ فرقی نداشت نه گریه می کرد نه خنده های واقعی داشت ،شاید واسه همیین برام عجیب بوود این آدم .
بزرگ که شدم فهمیدم تعجب آوری این زن به خاطر این بوود که هنوز یک زن واقعی نشده بود .یادمه توی جریان زندگیش ،البته باید بگم زندگی ناموفقی داشت ،مجبور به یک سقط شد .من صدای ناله هاشو موقع سقط می شنیدم اونها تنها ضجه هایی بود که زنانه ی زنانه بود و از این زن بلند می شد .
شواهد و قرائن حاکی ازاینه که مردها برای انجام کارهاشون از دو نیکره ی چپ وراست با هم استفاده می کنن و زن ها تنها از نیمکره ی راست ،و جالب تر اینکه من کسی رو می شناسم که از هیچ کدوم این نیمکره ها برای هیچ دورانی از زندگیش استفاده نکرد که نکرد که نکرد ...................
عجب نسل شاخداری بودیم ما؟؟؟!!!!؟؟
مجازی دردل کردیم ،مجازی اشک ریختیم ،مجازی خندیدیم،مجازی عاشق شدیم ،مجازی برای هم گل فرستادیم ،مجازی شب و روز با هم حرف زدیم ،مجازی به هم فکر کردیم .
لعنت به ما که حالا چشم و گوش و دهنمون هم مجازی شد.
پ.ن:خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و کامنت نویسان هم مثل خودت خوشنوود .