دغدغه ی جامعه ...

به خاطر یه خود شیرینی در محضر یکی از اساتید محترم ما یه بعدازظهری زدیم بیروون توی خط واحد نشسته بودم که دم یه گل فروشی یه ماشین عرووس بوود که هنوز کارش تمام نشده بوود ،هیچی چشم مارو گرفت .نگاش کردم ،یهو به خودم آمدم گفتم ای بابا منم چه چیزایی برام مهمه.یه آن شنیدم خانمای پشت سرم هم دارن راجع به هموون ماشین عروسه اظهار التفات می فرمودن اونم چه التفاتی ،به خود گفتم ای بابا ما خانوما هم چه چیزایی براموون مهمه.نگامو که بر گردوندم دیدم دوتا آقا هم اوون جلو دارن درباره ی همیین مبحث مهم و فلسفی صحبت می کنن ،دیگه شدید تو آمپاس رفتم حالا دیگه چی بگم والا؟؟؟؟؟

واسه همین جدایی تو کسی جدی نمی گیر ................

 

داشتم یه برنامه می دیدم در رابطه با روانشناسی بود داشت راجع به عشق دخترا تو ایران می گفت .می گفت آره شما به یکی (پسر )علاقه مند میشین و این حق طبیعی هر انسانه ،اگر بهش اظهار علاقه کردین اصلن عیب نداره ،اما اگه اوون به هر طریقی شما رو به قول ما ریجکت کرد ،باید بپذیرین ،این دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد .....نظر شما در مورد این چیه ؟؟؟

واپسین انسان ،انسان ،ابر انسان ؟؟؟؟

تا حالا تو قصه پینو کیو دقیق شدید ،یه چیزی که من تازه کشفش کزدم برام جالبه قصه اینه که یه آدم چوبیه که مثل آدمه اما هنوز آدم نیست ،یه آدمه که هنوز آدم نیست باید یه شرایطی رو طی کنه تا آدم شه ،هنووز آدم نیست مثل یه عروسک خیمه شب بازی به هر طرفی می ره هنووز آدم نیست ،آدم واقعی نیست ،یادتوون میاد قصه رو آخر قصه یه پسر واقعی میشه ؟؟؟یه آدم واقعی . چندتاموون این طوریم تا حالا به قصه ی آدم شدن خودتوون فکر کردین ؟کجای قصه ایین ؟اولاشین ؟یعنی فقط چوبین ؟یا هموون تعبیر قشنگ نیچه واپسین انسان ؟یا نه تو مرحله ی انسان شدنین ؟شاید بین همین ماها یه ابر انسان هم باشه ........................