غرور یا افتخار ؟

همه ی اینا با هم بودن کار سختیه ،تو بخوای معلم باشی ،بخوای زن باشی و بخوای همه ی اینا رو به بچه  هات بفهمونی ،زن بودنو ،تازه گاهی باید به همکاراتم یاد بدی ،گاهی لازمه به بزرگتر هاتم یاد بدی ،و اگه توی این همه گم نشی شاهکاره ،می زنه وسط همه ی اینا لوس بازی های مدیر مجتمع ،جوابش فقط یه چیزه ،"چشم" و بعدشم دوباره کار خودتو بکنی یعنی عملا...جای خالی... به  هر چی مدیر مجتمعه ،بعد بخوای زیر آبیایی رو که دشمنات زدن جمع کنی ، این وسط درسم بخونی پوستت کنده است ،بعد اون وسط مسطا بحث عاطفی هم وسط بکشه و تو برای بهتر شدنش باید توی تمام دغدغه هات بری براش کادو بخری توی همون 10 دقیقه ی وقت مرده ازاین کادویی به اون کادویی ....بعد میزنه وسط این همه دغدغه یکی باتمام چشماش بهت می گه نیاز به کمک داره تو نمی تونی نبینی ،حالاباید این کارو بکنی ،گاهی فکر می کنم عجب کوهی شدم از پس همه ی اینا تا حالا بر اومدم .جا نزدم ،یه عطر واسه خودم می خرم .....

عبورم را می بینم .

بزرگ شدم ، خوشحالم ،آنقدر بزرگ که حالا دیگر از پس تمام دغدغه هایم بر می آیم .از تمام ترس هایم عبور کردهام .حالا برایم معنی دارد من رکود نکردم .منــــــ منــــــــ منِِِِِِِِ ِ پیشرو .




vacation

آخر هفته ایی رفته بودم دریا ،البته به قصد دریا نه ها ،به قصد پیدا کردن کسی رفته بودم ......پیداش کردم ،یعنی ردشو زدم ،طرف عشق گمشده و 8 ساله ی یکی از نزدیکامه ......آره به خودش نگفتم ،رفتم طرفو پیدا کردم ،بعد زنگ زدم همه چی رو بهش گفتم ،طفلی کوپ کرد .....ای ای ای ،امان از ما زن ها ،.......................(نقطه چین می ذارم چون کلمه کم آوردم) ..............آره دختر بیچاره ی قصه ما تاوان جهالت کسی یا کسانی دیگر رو پس داد تاوان سختی بود من شاهدش بودم ،خیلی سخت .


دریا بی نظیر بود ،بی کران ،سبز آبی ،یه وقتایی لاجوردی ،موج رو موج،بخشش پشت بخشش ،بززززرگ ،کف رو کف ،داشتم نگاش می کردم (باور نمی کنی ولی 9 ساعت عمییییق نگاش کردم )

با خودم گفتم چه طور میشه اینجا شونه به شونه ی دریا کار کرد.زندگی کرد اما قدر نشناس بود ؟؟؟؟

پست بود ؟باد آمد همه ی بوته ها را با خود کند و برد ....گفتم آری در کنار این دریا مثل این باد می شود پست بود و تمام بوته های بی ریشه را کند و باخود برد و در جایی رها کرد بی توجه به آینده ی بوته های بی ریشه ..........همه جا می شود پست بود .