-
again
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 21:07
این مدت که نبودم ،کلی باخودم بودم ،با خود آزادم ، من بودم و شدم ،آنگونه که بزرگ مردی شهید ی بر من نماز کرد .... بذار دوباره شروع کنم گله هایم را من دیگر از سینه ی بی قلب ظلمت ها نمی ترسم اعتراف می کنم جامعه ما جامعه بدی شده ،مردم پست شدن ،مردم سگ شدن ،حالا دیگر غریبه ها هیچ ،خودی ها ریشه هایت را می خشکانند ،غریب باید...
-
again
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 20:58
سلام مرسی که منتطرم بودین اول سلام بعد عید همتوون مبارک (همون عید نوروز منظورمه )بعد اینکه من اومدم .
-
human beings
شنبه 19 اسفند 1391 18:02
برای با انسان ها بودن باید تمام کنی انسان بودن را .........
-
نوستالوژی
سهشنبه 15 اسفند 1391 22:14
امروز به دانش آموزام که نگاه می کردم یاد خودم افتادم یادمه همیشه تا حد مرگ یونیفرمم رو اتو می کردم ولی عجیب این بود که هر کاری می کردم ،این نو نمی شد که نمی شد......می خواستم خوش تیپ ترین باشم ولی این مانتو و شلوار بدبخت از بس هرروز سال می پوشیدم شون کهنه شده بود دیگه ......
-
impossible
یکشنبه 13 اسفند 1391 22:05
این روزها حس می کنم نمی توانم بنویسم ،حس می کنم دغدغه هایم دیگر در لباس کلمات جا نمی شود ......از چه بنویسم ؟؟؟؟ از بچه چند ماهه ی توی اتوبوس که مثل اسکلتی تمام فقط بر روی پای پدربدون مادر نشسته بود و پد رفکر میکرد تمام مشکل این بچه فقط یک کارملاست ...... از دختر 29 ساله ایی که به علت فشار های کاری و اجتماعی و...
-
خیال خائن
جمعه 27 بهمن 1391 19:58
تمام توهم بودنت درسلول به سلول وجودم رخنه کرد ،با تو بودم و لی تو با من نبودی ،گاهی به عدالت کائنات شک میکنم ....من ...........تمام تابستان را در تو گذراندم و تو با سه ماه تمام در پایتخت بودی من ....چه خود را خراب کردم .............چقدر ....فکر که می کنم میبینم همه از خودم است از تو نیست ....تو باشی یا نه مهم نیست...
-
داریم اما بی ثمر ،نداریم و بی خیال
جمعه 27 بهمن 1391 19:38
برای حقوقمان که نمی جنگیم ،نسبت به آینده مون که بی تفاوتییم ،نسبت به آیندگان مون هم بی تفاوتیم ،اهل اعتراض و به زبان آوردن واقعیت ها هم که نیستیم ، نمی دانیم پدر و مادریم یا زندانبان ...............گم می شویم در میان جنگ خودمان با خودمان ....گم می شویم ....انفعال ...انفعال ....اینرسی .....اینرسی ....... وای دارم خفه...
-
بدون شرح
یکشنبه 15 بهمن 1391 22:04
ر قص نرم دستت ای تبر به دست با هجوم تبر دشنه و سخت آخرین تصویر سبز بودنه توی ذهن سبز آخرین درخت
-
pullotion
جمعه 13 بهمن 1391 15:01
من هنوز دارم به طعنه ها گوش می دهم و سکوت می کنم .چه قدر می سوزاند قلبم را خاکستر های سیگار صحبت ها ،مستقیم یا غیر مستقیم ،وقتی همه جا دود سیگار است و تو مجبوری استنشاق کنی تمام این طعنه ها را .......
-
گل و بلبل
جمعه 13 بهمن 1391 14:57
چه تلویزیونی داریم ما ....همه اش بهمون می گن شاد باشید ،همه چی رو فراموش کنید ،آفرین به کسی که مسکوته،،آفرین ،آفرین ،آفرین به زن هایی که درد هایشان را تنها فرو می برند ،آفرین به مردمی که درد هایشان را فرو می برند ،آفرین به شماها که که امروز روز خوبی داشتید ،؟آخرشم میگن :امیدوارم لحظه های خوشایندی داشته باشید ،از خدا...
-
قصه بودن و نبودن.
جمعه 13 بهمن 1391 12:38
تا حالا به قصه مرگ فکر کردین ......یه رصد مداوم من حاکی از اینه که اکثر آدمایی که می میرن ،یکی از نزدیکانشون باعث مرگ اون ها می شه ....خدا گفته اینا یه وسیله ایی ان که باعث مرگ اونای دیگه میشن ....جالبه من به این فکر می کنم که همیشه این وسیله ها کسایی ان که آدم حتی فکر شوهم نمیتونه بکنه .....درگیرم که وسیله مرگ یکی...
-
ترس هامان ....
جمعه 15 دی 1391 19:21
راننده پیچید ولی من هنوز دوست داشتم جاده رو ادامه بدم تا ته ،دوست داشتم یک راست برم تا ته ....عجب مقاومتی داره این اینرسی ،چه قدر آدم زورش میاد بپیچه سمت راست ولی راننده انگار مجبور بود و ما هم مجبورتر از او بودیم باید می پیجیدیم راست ،مسئولیت هامان،حس بقای مان ،ترس از دست دادن هایمان آنجا بودباید می رفتیم سراغش...
-
کلمه های این روزای من
جمعه 15 دی 1391 19:09
این روزا دارم به معنای واقعی واژه ها فکر می کنم ،عجب عمقی دارن این واژه ها . یه چندتایی رو نوشتم بد نیست : از خود گذشتگی یعنی از خود عبور کردن یعنی بر خود چیره شدن (همون اصطلاح نیچه )ولی ماها میگیم یعنی از حقوق خود گذشتن . صبر یعنی ادامه دادن ،ادامه دادن و ادامه دادن ....نه اینکه منتظر معجزه با شی . انتظار یعنی منتظر...
-
change
جمعه 15 دی 1391 18:50
این روزها تنها تغییر زندگیم شده وضع هوا ،یک روز سردتر ،یک روز گرم تر ......
-
نگو بهت می خندن ......
شنبه 25 آذر 1391 11:49
د اشتم با چه شوق و ذوقی راجع به ضمیر ناخودآگاه انسان و رفتار آموخته شده در کودک که در ضمیر ناخودآگاه انسان باقی می مانند و در بزرگسالی نمود بیرونی پیدا می کند برای همکارام می گفتم دیدم همه شوون یه جورایی بهم نگاه می کنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!! گفتم یا خدا اینا اصلن نمی فهمن ضمیر ناخودآگاهیم وجود داره ،گفتم ولش همون سکوت...
-
بار امانت
جمعه 24 آذر 1391 18:49
مسئولیتم سنگین می شود این روزها ،حسش می کنم .سنگین ،سنگین ،سنگین تر..... راستش این مسئولیت به دوش من محول شد وقتی که معلم شدم .از همان روزی که برای کارشناسی قبول شدم .مسئولیتم سنگین تر شد وقتی که عاشق شدم .آن روز گرم شهریوری که انسان را، خود راو عشق را فهمیدم .این سنگینی سنگین تر شد وقتی که زن بودن را شناختم ،وااااای...
-
نوستالژی
شنبه 27 آبان 1391 20:29
امروز رفته بودم بیرون متوجه این شدم که بعضی از جوونا و نوجوونا مشکی پوشیدن ،یاد محرمای اون دوره بخیر همه ی دغدغه هاموون تو طول این 10 شب این بود که چی بپوشیم برای رفتن به هیات .یادش بخیر نوجوونی،هر کدوممون توی بخش مردونه یه کیسی داشتیم .خلاصه دور هم حلقه می زدیم تو بخش زنونه و بر می زدیم پسرا رو بعد که چراغا خامووش می...
-
جاده خاکی 2
شنبه 27 آبان 1391 18:35
خونه می خوادت ،هوا می خوادت،باغچه می خوادت ،باد بین شاخه ها می خوادت ،آفتاب مایل ظهرای پاییزی می خوادت ،بوی ماه آذر می خوادت ،احساسم می خوادت ،وفاداری زنونه ام می خوادت ،نگرانی از دست دادنت شدیدا می خوادت ،شیطنت انگشتام برای سر خوردن رو موهات می خوادت ،آخر هفته ها که می رمم دانشگاه ،پیاده روی دانشگاه می خوادت ،استرس...
-
جادوی زمان
شنبه 27 آبان 1391 18:02
ا ون روز داشتم از سر کار بر می گشتم ،نگاهم یه جور دیگه بود.توی راه برگشت پسرهمسایه مون رو دیدم بیخیال بیخیال توی ماشینش بدون توجه به دور و بر داشت می روند .یه آن تعجب کردم .چی شده این دیگه متوجه دوروبرش نیست دیگه اون آدم ،از همه جا آمار بردار و چشم به همه جا نیست ؟چی شده اینکه قبلا از اونایی بود که پشه بی نظارتش پر...
-
جاده خاکی
دوشنبه 22 آبان 1391 19:21
ب ی اعتمادم کن به همه ی دنیا یا اینکه بامن بااااااااااااااااااااش کنار من تنهاااااااااااا کنار من تنهااااااااا کنااااااااااااااااااااار من تـــــــــــنهااا از اولین جمله اااااات فهمیده بودم خووووووووووب عشقای قبل از تو سوء تفاهم بوووووووووووووووود انقققققققققققققققققدر می خواممممممممممممممممممممت .....................
-
بگرد
شنبه 20 آبان 1391 18:47
گشتم نبود ،بگرد شاید من کور بودم پیدایش نکردم.....................
-
جگر شنیدنش رو داری ؟؟؟
شنبه 20 آبان 1391 18:35
مملکت گل و بلبل ما که اصلا تک تو دنیا .همه با هم خانواده ان ،تو یه خانواده هم همه با صلح و صفا زندگی می کنن انگار نه انگار که مشکلات شخصیتی هر عضو دارد ریشه های اعضای دیگه رو می خشکونه .اصلا مشکل ؟؟؟؟ نچ نچ دیگه راجع بهش صحبت نکن تو این اوضاع شمع و پروانه و بلبل و اینا .....نه نه نه اصلا .کی گفته ما مشکل داریم ؟ها بگو...
-
طعلق معلق
شنبه 20 آبان 1391 17:48
غلام همت آنم که زیر این چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است همین.
-
اشرف مخلوقات
سهشنبه 25 مهر 1391 21:12
داشتم به گلم فکر می کردم و از اوون طرف داشتم به آدما فکر می کردم شنیدین می گن ،انسان اشرف مخلوقاته ؟جالبه !!!!!!!!!!! یه مقایسه می کنیم :من یه گل دارم وقتی بهش آب می دم ،فرداش گلای زرد و کوچیک می ده اوون برا خودش این کارو می کنه ولی من حس می کنم داره واسه من طنازی می کنه ،ولی همین که گل می ده واسم بسه . از اوون طرف...
-
شرافت
یکشنبه 23 مهر 1391 13:38
پسرشوون معتاده . معتاده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!خدا شفاش بده . خوب اوون الان یه بیماره. وای خدا نیاره واسه هیچ بنده ایی .خدایا شکرت ......خدایا توبه .......خدایا خودت به جوونای ما رحم کن و الی آخر. اینا رو همه اون جماعتی می گن که خودشوون عاری از هر گونه عقده ی روانی ،ته سلامت عاطفی ،آخر پاکی و سلامتن . فقط قیافه هاشوون مثل...
-
ایمان
پنجشنبه 13 مهر 1391 23:20
امشب رفته بودیم عروسی ،من اهل روز نوشت نیستم ولی بخونید این خاطره نیست .بابای عروس در حد مرگ پولداره اینا قبلن تو محل ما بودن ولی بعد یه مدت رفتن از این جا وقتی اینجا بوودن همه ی اهل محل یه جورایی کت بسته شوون بودن ،از بدبخت بیچاره هاش بگیر تا کارمند حقوق بگیرش،یعنی میگم پولدار از اوون پولداراش ها آدم چشاش چارتا میشه...
-
بها
یکشنبه 9 مهر 1391 19:00
گاهی اگه بخوای آدم باشی باید بهای سنگینی رو بپردازی. گاهی هم اگه بخوای بقیه رو آدم کنی باید بهای سنگینی رو بپردازی. گاهی اگه بخوای مثل آدم زندگی کنی هم باید بهای سنگینی روبپردازی . حتی گاهی اگه بخوای مثل آدم کار کنی هم باید بهای سنگینی رو بپردازی . گاهی اگه بخوای مثل آدم تو کوچه راه بری هم باید بهایی بپردازی . گاهی...
-
ترس از آبروو
یکشنبه 9 مهر 1391 14:17
ا ون روز سر کلاس نشسته بودم من یه طوریم که وقتی بچه ها دارن تمرین حل می کنن بهشون نگا می کنم ،ببینم چه طورن ؟در چه حالن ؟اصلن تو چه فضایی ان؟.متوجه یکی از بچه ها شدم که هم یه خرده نسبت به سال پیش چاق تر شده بوود هم سیاه تر شده هم اینکه یه خورده گیجی ویجی می زنه ،سال پیش یکی از بهترینا بوود حس میکنم امسال یه خورده داره...
-
اهلی هستی یا نه؟
جمعه 7 مهر 1391 15:03
این روزها دارم به این فکر می کنم که عشق عجب پتانسیلی داره.یه طوری توی تمام لحظه های بودنت جاری می شه .هموون تعبیر اهلی شدن (شازده کوچولو )،برات سکوت میاره ،تاب آوری بالا میاره،گاهی باعث عاقل تر شدنت میشه ،اگه اهلی نباشی خلاصه اهلیت می کنه ،نمی دونم لعنت به کلمات که همیشه واسه گفتن بعضی چیزا کم میان .باید حسش کنی.اما...
-
new repeat
پنجشنبه 6 مهر 1391 18:53
یک تکرار تازه .این روزها بیش از پیش آن را حس می کنم آری همه چیز به همان تازگی همیشگی تکرار می شود . بار الها کشندگی عصرهای پاییز را برای ما آسان بگردان