-
خداحافظ عشق من ......
دوشنبه 11 شهریور 1392 22:36
حالا که منتقل شدم حس عجیبی دارم که چه طور بچه هایی رو که 2 سال عین بچه های نداشته ی خودم براشوون انرژی گذاشتم بذارم برم .دلم برای همه شوون تنگ میشه ،از خود تعریف نباشه اما،مطمئنم که تو ذهن تک تک شوون تا ابد می مونم .مطمئنم که وقتی اول مهر بفهمن من دیگه دبیرشوون نیستم شدید ناراحت میشن . دلم براشوون تنگ میشه برای معصومه...
-
من ِکارآمدِ ناکارآمد
دوشنبه 11 شهریور 1392 21:40
به تو غبطه می خورم ،تو چون منی داری که من چون خودی ندارم .....
-
چرا زنده اند ؟؟؟
دوشنبه 11 شهریور 1392 18:03
دو سه روز پیشا با بچه های تیم رفتیم کوه از قضا اوون روز مامان یکی از بچه ها با تیم ما همراه بوود هیچی ،همکار ما در اومد و و توی تمام مسیر کوه با هم بودیم البته من چون شنونده ی خوبی هستم فقط اوون حرف می زد و ما همچنان رو silent بودیم ،همه ی حرفاش راجع به خاطرات جوونی و معلمیش تو زمان به قول خودش شاهنشاه بوود می گفت...
-
یه پست متفاوت ....
چهارشنبه 6 شهریور 1392 13:47
خوب تمرکز کنید، همه ی افکارو انرژی های مزاحم اطرافتان را دوور کنید . به این سوال خووب فکر کنیدو بعد پاسخ بدهید . . . . . به نظر شما من چه شکلی هستم ؟؟ "هشدارنوشت :اگر موقع نوشتن کامنت، رو فاز شوخی بودید سریعا برید رو نول جدیت .مرسی"
-
تقدیم به همه ی خوشبین ها .
چهارشنبه 6 شهریور 1392 09:57
گاهی انقدر تو زندگی با واقعیت های سخت و کشنده مواجه می شی انقد واقعیت که دیگه آدم ظرفیت تکمیل میشه به مرحله ایی می رسه که دیگه توانایی رو به روشدن با همه ی این واقعیت ها رونداری می ری تو انزوا ،دیگه وقتشه باید معتاد شد.
-
that' S Enough
چهارشنبه 6 شهریور 1392 00:10
واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری به یاااادشوون که می افتی واسه من وقت می ذاری شدید این روزا با این تیکه درگیرم
-
دغدغه ی جامعه ...
سهشنبه 5 شهریور 1392 21:37
به خاطر یه خود شیرینی در محضر یکی از اساتید محترم ما یه بعدازظهری زدیم بیروون توی خط واحد نشسته بودم که دم یه گل فروشی یه ماشین عرووس بوود که هنوز کارش تمام نشده بوود ،هیچی چشم مارو گرفت .نگاش کردم ،یهو به خودم آمدم گفتم ای بابا منم چه چیزایی برام مهمه.یه آن شنیدم خانمای پشت سرم هم دارن راجع به هموون ماشین عروسه اظهار...
-
واسه همین جدایی تو کسی جدی نمی گیر ................
دوشنبه 4 شهریور 1392 14:46
داشتم یه برنامه می دیدم در رابطه با روانشناسی بود داشت راجع به عشق دخترا تو ایران می گفت .می گفت آره شما به یکی (پسر )علاقه مند میشین و این حق طبیعی هر انسانه ،اگر بهش اظهار علاقه کردین اصلن عیب نداره ،اما اگه اوون به هر طریقی شما رو به قول ما ریجکت کرد ،باید بپذیرین ،این دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد .....نظر شما در مورد...
-
واپسین انسان ،انسان ،ابر انسان ؟؟؟؟
دوشنبه 4 شهریور 1392 14:36
تا حالا تو قصه پینو کیو دقیق شدید ،یه چیزی که من تازه کشفش کزدم برام جالبه قصه اینه که یه آدم چوبیه که مثل آدمه اما هنوز آدم نیست ،یه آدمه که هنوز آدم نیست باید یه شرایطی رو طی کنه تا آدم شه ،هنووز آدم نیست مثل یه عروسک خیمه شب بازی به هر طرفی می ره هنووز آدم نیست ،آدم واقعی نیست ،یادتوون میاد قصه رو آخر قصه یه پسر...
-
realities
یکشنبه 13 مرداد 1392 10:20
داشتم به این فکر می کردم که کاش توی بعضی مغازه ها واقعیت می فروختن .مثلن می شد مغازه ی واقعیت فروشی تا اونایی که نیاز دارن واقعیت ها رو بدونن و نمی دو نن می رفتن و این واقعیت ها رو می خریدن . گاهی فکر می کنم این واقعیت چیه که همه ازش فرارین ؟یکی انقد تاب دیدن واقعیت ها رو نداره که درجا سکته می زنه و خداحافظ.اینه حکایت...
-
thank God
سهشنبه 25 تیر 1392 00:26
جهان مرسی که امروز با من خووب بودی .....مرسی خدا که هنووز منو دوست داری .امروز روز خوبی بود. خبری خوش در میان ساعات آن مرا به سختی از چرت در آورد .دوست دارم تورا ای زندگی ای عشق . اگر چه نوشت : اگر چه تهوع انسان هایی که فقط در میان شادی هایت پیدا می شوند ،گهگاهی خاطرم را مکدر کرد اما بازهم شکر ،خدایا تا آخرش با من باش.
-
نوستالژی 3
دوشنبه 24 تیر 1392 22:37
یادمه کارشناسی که بودیم تو کلاسموون یه پسره بود از اینایی که فیلم هندی زیاد می بینن ،اتفاقا همشهری موون بوود .یه روز اومد جلو ی کلاس ارایه بده ،یادم نیست دقیقن ولی یادمه یه مزه پروند سرکلاس استادم از اوون کرمو ها دنبال حرفشو گرفت من تو همون حال و هوا که سرم تو دیکشنری بود ،یه نگاه به این آقا پسر انداختم یه نگاه خاص یه...
-
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد.......
پنجشنبه 20 تیر 1392 18:57
یه تصویری دیدم دیروز یه جایی ،یه پلنگ بود وایستاده بود بالای تپه و داشت به ماه فکر می کرد یادم افتاد که پلنگا عاشق ماهن عجب عجیبه رموز این جهان یه چیزی هست بین این موجود و این ماه ،البته من معتقدم ، ماه مال عاشقاست. نمی دونم شاید پلنگا چیزایی از ماه می دونن ،یه چیزی مثل عشق نمی دونم اما دلم می خواد بیشتر به ماه فکر...
-
which one
سهشنبه 18 تیر 1392 17:53
فساد جامعه ،فسادی مردانه یا زنانه ؟؟؟ نمی توانم این هارا تفکیک دهم که جامعه ی مریض امروزی ما دچار فساد مردان است یا زنان ؟؟ این روزها سست عنصری از مردان است یا از زنان ؟ نمی دانم اینکه دکتری مسن هوس دانشجوی 25 ساله اش را دارد و پیشنهاد دوستی می دهد و قرار می گذارد و سر کلاس مدام به آلتش دست می کشد و .... اشکال از کیست...
-
مرا به زوزه ی توحش این انسان نماها چه کار؟؟؟؟؟
دوشنبه 3 تیر 1392 20:45
دلم برای توحش آدمها این روزها می سوزد مگر این غم نان تا چه حد عذاب آور است که این چنین تنتان دیگر یارای همنوع دوستی ندارد ؟؟؟؟ دلم برای کتابهایی که خواندی و هیچ ترتیب اثر نداشت می سوزد مگر این غرور چند ساله بود که این چنین باد به غب غب دادن های من می دانمت تمامی ندارد ؟؟؟؟ وقت کن، نگاه کن،برای ادعایت دلیل منطقی بیاور...
-
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست قانون آویزان بود .
دوشنبه 27 خرداد 1392 20:45
این روزا بااین تیکه سهراب درگیرم که میگه "کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود " توی این مدتی که نبودم دو تا رودست شدید و مهلک خوردم دلم نمی خواد بگمشوون اما کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود ....از کسایی که اصلن فککر نمی کردم این روزا بچه ها آدما فرق می کنن آدما این روزا بچه ها ،یه چیزی شبیه همون نیاز...
-
من بخشی ار تو و تو بخشی از من .
پنجشنبه 9 خرداد 1392 20:43
تا حالا به "وحدت وجود "فکر کردین ؟ این روزا بد جوری با این مقوله درگیرم امروز توی افکار روزانه ام یهو یاد عقرب افتادم ،موجودی بسیار خطرناک،وحشت آور برای ما انسان ها .به نظر من هموون عقربای ترسناک خیلی بهتر ازما قاعده ی جهان منزلی ،قصه ی وحدت وجود رو می فهمن.اینو همون موقع فهمیدم که اگر به عقرب اجازه بدی راحت...
-
همین ما را بس.
سهشنبه 31 اردیبهشت 1392 22:40
اون دفعه زلزله اومده بود ،مهندس زنگ زد ببینه حالم خوبه اتفاق خاصی نیفتاده ؟ دلم می خواست از تو بپرسم ،بپرسم اونا خوبن ؟خودش چی حالش خوبه اتفاق خاصی براش نیفتاده؟؟؟؟ اونجا فهمیدم که ....... گفتم واسه یکی رفتم کیسشو پیدا کردم ،کیس اونو که دیدم ،با خودم گفتم ،تو این جوری نیستی ،هیچی که نیستی ،پاک که هستی ، اونجا فهمیدم...
-
همرنگ جماعت رسوا شده .
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 19:37
من این روزها در این سگدونی ،حالم بد می شود از این هایی که با یک حرف زود عوض می شوند ،حالم بد می شود از این هایی که زود سگ می شوند ،انسان نماهای سگ .... حالم بد می شود از این هایی که چه راحت پست می شوند ،رنگ عوض می کنند ،استراتژی عوض می کنند ،حالم بد می شود از این جماعت مریض ..... گاهی فکر می کنم ای منم که پست شده ام...
-
جایی خواند.
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 18:30
نوشته بود : "ما نسلی بودیم که حرف هایمان را نگفتیم ،تایپ کردیم " چقدر به دلم نشست.ما نسل تنهایی بودیم ما دهه شستی ها ،همه ی بحران ها ی عاطفی ،اقتصادی ،مملکتی ،خانوادگی ،اجتماعی و ....با ما همراه بود .عجب نسلی بودیم ما .قبول دارین ؟
-
تو ام حال منو داری !!!!!!!!
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 16:39
استاد اومد سر کلاس منم که همیشه ردیف اول می شینم ،یه نگاه کرد هیچی نگفت ،باز دوباره نگاه کرد هیچی نگفت ،دفعه دیگه انگار طاقتش نیامد گفت:خانم فلانی دیشب نخوابیدی ؟گفتم :آره خوابیدم . گفت ولی خواب آلو به نظر می رسی .گفتم نه خوبم .دکتر خووب فهمیده بود .منم که آخر تظاهر ..... دلم می خواست بگم دکتر من 2 ساااااله که دیگه...
-
تغییر یا تحلیل ؟
شنبه 28 اردیبهشت 1392 14:07
حس می کنم بین این آدمها این جا غریبه ام ،حس می کنم وصله ی اینا نیستم ،حس می کنم با همه ی تغییرایی که اتفاق افتاده اما من هنووز هموون سوتسوتک قدیمی ام به نظرتوون این خوبه یا بد؟
-
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ....
شنبه 28 اردیبهشت 1392 13:59
دارم به این فکر می کنم چه به سر ما اومده ؟چرا دیگه نمی شه به کسی اعتماد کرد؟چرا مفهوم وجدان تخریب شده ؟دارم با این فکر می کنم چرا این همه آدما عوض شدن ؟چرا این جوری شدن ؟ به این فکر می کنم که چرا جامعه این قدر مریضه ؟دارم به این فکر می کنم که چرا خیانت این قدر فاحشه بین ماها ؟چرا جامعه این قدر به سمت روابط جنسی سوق...
-
منو نمی شه حدس زد با این غرور لعنتی .....
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 20:57
این روز ها کسی از عاشقانه هایش برایم می گوید ،از من می گوید ،از چشمهایم ،از طنازی ،از حرفهایی که مرا حالی به حالی کند،من فقط ناز می کنم . لعنت به غرور تو که تنها حرفی که به من زدی یک سوال بود "تو کدوم آموزشگاه تدریس می کنی ؟" اما من باز می خوانمت . عیب یا از غرور من است یا از غرور تو .....
-
غرور یا افتخار ؟
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 20:08
همه ی اینا با هم بودن کار سختیه ،تو بخوای معلم باشی ،بخوای زن باشی و بخوای همه ی اینا رو به بچه هات بفهمونی ،زن بودنو ،تازه گاهی باید به همکاراتم یاد بدی ،گاهی لازمه به بزرگتر هاتم یاد بدی ،و اگه توی این همه گم نشی شاهکاره ،می زنه وسط همه ی اینا لوس بازی های مدیر مجتمع ،جوابش فقط یه چیزه ،" چشم" و بعدشم...
-
عبورم را می بینم .
یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 21:16
بزرگ شدم ، خوشحالم ،آنقدر بزرگ که حالا دیگر از پس تمام دغدغه هایم بر می آیم .از تمام ترس هایم عبور کردهام .حالا برایم معنی دارد من رکود نکردم .منــــــ منــــــــ منِِِِِِِِ ِ پیشرو .
-
vacation
یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 21:12
آخر هفته ایی رفته بودم دریا ،البته به قصد دریا نه ها ،به قصد پیدا کردن کسی رفته بودم ......پیداش کردم ،یعنی ردشو زدم ،طرف عشق گمشده و 8 ساله ی یکی از نزدیکامه ......آره به خودش نگفتم ،رفتم طرفو پیدا کردم ،بعد زنگ زدم همه چی رو بهش گفتم ،طفلی کوپ کرد .....ای ای ای ،امان از ما زن ها ،.......................(نقطه چین می...
-
پاهام
یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 21:00
این روزها به پاهایم خیلی فکر می کنم اینکه همه جا باهامن ،یار همیشگی و خستگی ناپذیرمن. ."وقتی همه تنهایم گذاشتند تو با من بودی ".واقعا عجیب باهامن شاهد همه ی سفر های پنهانی من ،شاهد تمام خیابان هایی که من تنها در میانشان می گشتم .من اینجام اونا هم هستن ،همه جا باهام هست ن .....همه جا ،همه جا ،خسته میشن ،اما...
-
نیست
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 20:24
بغض می کنم وقتی می بینم همه از تو می گویند ،وقتی هر چه می گردم صفاتی را که آن ها می گویند در تو نیست ،مادر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
تهوع
سهشنبه 10 اردیبهشت 1392 22:13
حتما همه انتظار دارین که بگم روز زن ،روز مادر ...مبارک اما باید بگم لعنت به هرچی اغراقه ؟کدوم مادر ؟کدوم اخلاق ؟کدوم توهم ؟کدوم صبر مادرانه ؟کدوم ؟؟؟؟بیاید بهتون ثابت می کنم که مادران ما چیزی به جز تفاله ی مادر نیستند ،اسطوره ی خیانت ،اسطوره ی دروغگویی ،کدام مادر؟ می گویید نه ؟؟؟؟؟؟ مادری را سراغ دارم که دختر 18 ساله...